کد مطلب:314445 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:205

اصرار ما هم فایده نبخشید
4. در ایام عرفه كه كربلا مشرف بودیم عده ای از همسفران را طبق برنامه به كنار فرات و بارگاه طفلان مسلم علیه الرحمة و حر ریاحی بردند، ولی من و سه تن دیگر كربلا ماندیم و نرفتیم. آنها كه رفته بودند، آب فرات برداشته بودند ولی ما نه. من به مأمور گفتم: ما را به فرات می برید؟ گفت: معلوم نیست، بعید است. وقتی كه می خواستم از كربلا باز گردیم، نزدیك فرات كه من به یك مأمور گفتم. گفت: باشد ان شاءالله ولی دیگر مأموران و راننده گفتند: خیر، ما توقف نداریم. بین آنها اختلاف شد. بالأخره قبول نكردند و اصرار ما هم فایده نبخشید.

بعد از حدود نیم ساعت بحث و مشاجره، نتیجه منفی شد. تا این كه من رفتم به آنها و راننده یك كلمه گفتم، دیگر گویا لال شدند و آن این بود كه با عتاب گفتم: أشكو منكم الی سیدنا وعمنا أبی الفضل العباس علیه السلام (شكایت شما را به آقا و مولا و عمویان عباس علیه السلام می كنیم). سپس آمدم و نشستم و آنها هم سكوت كردند، ولی گویا اثر كرد. لذا وقتی به كنار فرات رسیدیم، راننده ایستاد و مأمور گفت: فقط دو نفر پایین بروند كه من رفتم با سه نفر دیگر و یك مأمور و آن لحظه، لحظه ی بسیار خوبی بود. زیرا به یاد وجود مقدس حضرت عباس علیه السلام سقای طفلان افتادم. وارد شریعه شدم، دلم را غم گرفت، دریای آب و عطش عباس؟!



كه دید كنار آبی سقا تشنه باشد

كه دید پور كوثر لب خشكیده باشد



وارد فرات كه شدم با دو كف آب برداشتم و به دهان نزدیك كردم ولی آن را ناخودآگاه ریختم ولی دوباره برداشتم و نوشیدم. سلام بر حسین عطشان كربلا و سلام بر سقای تشنه كامان كربلا.